محتـاج اشک چشم که باشد مگر حسین ؟

گفتــم بیــابـم ســوره ای بــا نــام زیبایت حسین (علیه السّلام)

جــان را کنــد هــر آیــه اش نادیده بینایت حسین (علیه السّلام)

وقتی که معنــا می شوی در زندگــانی دم به دم

در مصحفـی کـامل چـرا خـالی بود جـایت حسین (علیه السّلام)

روشــن نمــودی سینــه ای تــاریک را بـا آتشــت

نــورت تــلألــؤ می کنــد در طــور سینایت حسین (علیه السّلام)

سیــراب گفتــم می کنی لیکــن نمودی تشنه تر

ایــن تشنــه را بـا قطــره ای از آب دریایت حسین (علیه السّلام)

قُــم را شنــیــدی ایّهـــا المدّثّــــر از جــا خـاستی *

قـرآن تجلّی یــافت در خورشیــد سیمایت حسین (علیه السّلام)

دیــدم که یاسینــش ندارد حا که گــردد یا حسین (علیه السّلام)

ســر داده ای تـا دل کند این گـونه پیدایت حسین (علیه السّلام)

هــر آیــه ای خوانــدم حسینی در درونــش یـافتم

بیخود نباشد کاین حبیبت گشته شیدایت حسین (علیه السّلام)



برچسب‌ها: اشعار , حسین , دلنوشته ,

تاريخ : پنج شنبه 28 آذر 1392 | 10:6 | نویسنده : قربان مطلبی مایانی |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.